دلم میخواست بهترین ها را کنار هم میچیدم ؛ بهترین حس ها ، بهترین کلمات ، بهترین نواها ، تمام بهترین ها ، حتی آنها که از ذهنمان گذر نمی کند. اما برای چه؟
تو بگو برای که؟
برای آن که آرامش شب ها ی مهتابی این روزهای من شده ؛ شوق روییدن بخشیده به جوانه های سبز دلم ؛ با او دیگر مرا با غم چه کار است؟!
قلبم می گوید این کلمات برای توصیف حقیقت احساسی که در جریان است، عاجز و ناچیز اند.
باید جهان دیگری بیابم ، کهکشان دیگری بسازم ، خانه ی دلم را تنها برای تو بنا کنم. باید برای از تو نوشتن جهانم را زیر و رو کنم . آنگاه تا ابد از تو بنویسم و دعا کنم کاش برای این دل، تنها " تو " بمانی و بس .