می خواستم از تو ننویسم، میخواستم مثل تمام روزهای پیش از تو، از زندگی بنویسم. از گذر روزها، از خودم!
اما چه کنم که از هر سو که میروم در احاطه ی یادت هستم؟! چه کنم که زندگی ام جز با تو، خیال گذر ندارد؟ چشم هایم را که باز میکنم اولین نفر به خاطرم می آیی، در تمام لحظات روز در خیالم هستی و با رویای توست که به خواب می روم.
من حتی میتوانم در سکوت تو بال و پر بگیرم و پرواز کنم! 
من دیگر از چه بگویم، که تو همه چیز این روزهای من هستی. 
من چه شد که این چنین به تو دل بستم؟