ما تغییر می‌کنیم. تغییر جزء لاینفک زندگی ماست. فصل ها تغییر می‌کنند، روزها دگرگون می‌شوند. می‌شود از آدمی انتظار تغییر نداشت؟
در این میان چیزی هست که ثابت می‌ماند. روح و قلبت، همیشه به نام توست، در مالکیت توست. اما تو انتخاب می‌کنی که تکه های قلبت را در دستان چه کسانی بگذاری؟ روحت را جلا بدهی یا بگذاری خاک بگیرد و تیرگی هایش رخ بنمایند؟
ما تغییر می‌کنیم. ما رشد می‌کنیم. باید رشد کنیم، نه؟ کسی تغییر در جهت سقوط را نمی‌پسندد.
هر برهه ای از زندگی می‌تواند نقطه‌ی عطف و دلیلی برای رشد و دگرگونی باشد.
در جهان من، تو خندیدی و زندگی آغاز شد. تو خندیدی و گویی شب های تارم به سپیده رسید. آفتاب گونه هایم را بوسید و روانه ی روزهای پیش رو کرد.
من اینک با تمام وجودم روشنی را حس می‌کنم و رشد کردن را، سبز شدن را، ریشه دواندن را، شاخ و برگ دادن را.
می‌شود هم پای من باشی؟
تو که باشی، باد سرد زمانه و سوز زمستانش چه کاره‌اند؟ میخواهم همیشه بهارت باشم.