- شنبه ۲۵ بهمن ۹۹
- ۲۳:۵۶
- ۲ نظر
دل گره زده ام به لحظه های بودنت ، به خنده های گوشه ی لب هایت ، به نگاهت که مرا در بند خود ساخته است.
که کاش این اسارت دل هیچ گاه پایان نیابد ...
خود را گره کور زده ام به دلت، که هیچ گاه از خنده هایت دور نیفتم.
اینک که در محاصره ی دوری و دوری و دلتنگی، به تو می اندیشم، دیگر بر زمین جای ندارم ...
به تو می اندیشم و شاکرم خدای احتمالات را که مهرت را دل کوچکم نهاد ...