سرم رو کج کرده بودم و به هزار زحمت از شیشه ی نیمه پایین کشیده ی پنجره ی ماشین، هر جا که نور جاده کم میشد، ستاره ها رو دید میزدم! خود دیدن ستاره ها برای آدمهایی که چشمهاشون مزین به دو تا قاب شیشه ایه و اگه برش دارن کل آسمون شب براشون یه دست به سیاهی موهای معشوقشون میشه، سخت هست؛ چه برسه به اینکه بخوای از یه روزنه با ژستی ملتمسانه و گردن کج تماشاشون کنی! این دیدن کجا و اون دیدن های شیک بقیه تو دل کویر کجا !

انگار قراره همیشه گردنمون کج باشه، همیشه شوق خواستن تو چشمامون یخ بزنه، دلمون پی یار جفاکار گیر کنه و دلتنگی تا ابد قسمت شب هامون بشه.

یه مشت که نه، یه جو، یه ارزن دلخوشی میخوام برای ادامه ی زندگی ای که اگه چیزی هم بهمون داد، بهاش جون کندن و دل کندن بود!