تا کنون از شدت نیاز و میل و خواستن با وجود دوری و دلتنگی به ستوه آمده ای ؟! چند روزی ست دلم می خواهد دست بیندازم توی مغزم و آن دکمه ی لعنتی خیال بافی اش را خاموش کنم ، بس که رویا می بافد و می خواهد و من شرمنده اش می شوم . اما او باز می سازد و می خواهد ! آخر این رسمش است ؟ کارگران مغزم ، مداوم و دو شیفته در حال کارند و در این امر خطیر ذره ای کوتاهی نمی کنند . من مانده ام و کوهی کار و وظیفه و مغزی که اولویتش شده خیال بافی . اما این رسمش نبود . آن هم در این روزهای شلوغ !