من از کجا واژه بیاورم ؟ از کجا عشق و احساس و شور زندگی بیاورم ؟ من این روزها جهانم در برابر چشمانم چرخ میزند و رو به سیاهی می رود . من این روزها را صبح و ظهر و شب با قرص ها میگذرانم . من دلتنگم و دوای این درد کیلومتر ها از اینجا دور است . من دلتنگم و نمی توانم بگویم . من دلتنگم و کسی نمی داند ؛ دلتنگی حتی رویاهایم را از من ربوده است . من خسته ی حرف های نزده ام .