پرسیده بود : ممکنه موقعیتی پیش بیاد که نتونین کاری انجام بدین ؟

زدم آره !

پرسید : چه موقعیتی ؟

گفتم : از دست دادن آدم های عزیز زندگی به واسطه ی مرگ ... ( کاری نمیشه انجام داد ! البته اگه صبر کار محسوب نمیشه !)

گفت : فراموش کردن چی ؟

گفتم : فراموش کردنی نیست . شاید به پررنگی و دردناکی روزهای اول نباشه اما فراموش هم نمیشه .

گفت : ببین ، به نظر من فراموش کردن یعنی این که وقتی درگیر کار دیگه ای باشی به اون فکر نکنی .

براش نوشتم : پس تعریف هر کس تو برداشتش موثره . از نظر من وقتی درگیر کار دیگه ای هستی صرفاً اولویت افکار تغییر کرده وگرنه ما فراموش نکردیم که پدر و مادرمون کی هستن چون اون لحظه بهشون فکر نمی کنیم .

گفت جمله ت خیلی قشنگ بود !

حالا بگو ببینم واقعاً قشنگ بود ؟ به نظر تو چی ، موقعیتی هست که نشه کاری انجام داد ؟