تا حالا شده نه یک بار، نه دو بار که چندین و چند بار دلت قرص بشه به حرفی که قلبت بهت میگه؟! بیشتر از قبل روی انتخاب و تصمیمت مصمم و راضی باشی؟! الان تو این لحظه، به مرحله ای رسیدم که نمیدونم اسمش چیه؟! هر چی شک و شبهه تو دل و مغزم بود در عرض چند دقیقه نابود شد و بیشتر از همیشه دلم میخواد باعث و بانیش رو سفت و سخت در آغوش بگیرم.

تجربه و آمار احتمالاً تا الان ثابت کردن که پیدا کردن کسی که تو رو بهتر از خودت بشناسه، مدام به فکر حالت باشه و کنارش بتونی خوشحال ترین شکل خودِ واقعیت باشی، خیلی خیلی سخت و نادره! اما من پیداش کردم! شاید هم اون منو پیدا کرد! شاید هردو شاید هیچ کدام! مهم این لحظه ی ماست که بهم گره خورده. مهم قلب منه که به خاطر وجودش خوشحال ترینه.

من آدم کمیابیم. نه که از روی خودشیفتگی این حرفو بزنم (که البته خودشیفته بودنم رو انکار نمیکنم!) ، گروه خونیم هم این حرفو تایید میکنه. پس کمیاب ترین و قشنگ ترین لحظه ها رو به خودم جذب می‌کنم! من الان خوشحال ترین و خوشبخت ترینم. چه اهمیت داره چقدر سختی و غم احاطه مون کردن؟ چو تو دارم، همه دارم، دگرم هیچ نباید :")