- سه شنبه ۱۷ فروردين ۰۰
- ۲۲:۳۷
- ۰ نظر
امروز به یک باره خاطره ای از سالهای دور از ذهنم عبور کرد. نوجوان بودم. در اردو بودیم و آن لحظه در مکانی بودیم که کسی برایمان حرف میزد و سکوت و احترامش را داشتن، طبق ادب باید انجام میشد. در میانه ی حرفهایش مدام صدای آهنگ آشنایی برای من بلند میشد و گمان کنم ناراحت شده بود. ته دلم چه ها که نگفتم و قضاوت ها نکردم. فکر میکردم این صدا از گوشی باقی دخترهاست.
چند ساعتی گذشت و به گوشی همراه مادرم که از آن دکمه دار ها بود، احتیاج پیدا کردم. آنجا بود که فهمیدم تمام مدت آن صدا از گوشی خودم بوده است نه دیگری!
تمام وقت انگشت اشاره ام رو به دیگران بود و یک باره فروریختم. من قصد بدی نداشتم، ناخواسته آخرین کلیپی که نشان دوستم داده بودم در پس زمینه قطع نشده بود و برای خودش میخواند! صدایش که اوج میگرفت از جیب مانتوی دوستم فرار میکرد و خودنمایی میکرد.
اما چرا انگشت اتهامم مدام به سوی دیگران بود؟ چرا یک بار به خودم شک نکردم؟
شاید چنین اوقاتی بسیار در زندگی هایمان تکرار شود. باز هم میخواهیم تنها دیگران را متهم کنیم؟