درگیر روزها هستم. فرصت غرق شدن در خیال و رویا را ندارم. نهایت غرق شدنم در آهنگ هایی ست که مدام در گوش‌هایم تکرار می‌شوند؛ در برنامه‌هایی ست که با علاقه ‌می نویسم و دنبال می کنم. آنقدر غرق می شوم که از گرسنگی هیچ نمی فهمم. از گذر روزها هیچ نمی فهمم. حقیقتش لذت می برم و امید دارم به فرداهای زیباتر. هر چه روز پر بار تری داشته باشم ، خوشحال ترم. تنها دلم برای خیال تنگ شده ،برای روزهایی که تصویر رویاهایم مدام در پیش چشمانم بود. دلم تنگ شده و دلتنگی درد عجیبی ست. من خوشحالم و درد می‌کشم و این واقعیت عحیبی ست!