- دوشنبه ۱۳ ارديبهشت ۰۰
- ۲۳:۳۷
- ۱ نظر
گرگ و میش سحر بود و سکوت. صدای شر شر قطره های باران و چک چک به زمین خوردنشان از پشت پنجره ی اتاق به گوشم می رسید. صدای دل نواز این سمفونی ، لالایی دلنشینی بود که به دیار رویا رهسپارت می کرد. می خواستم این سکوت سحر را سر بکشم و فارغ از تمام دنیا و افکار و دل مشغولی ها ، سبک شوم. آخر این روزها احساس سنگینی می کنم. آن قدر رویا و هدف چیده ام که ذهنم در برابر رویداد های آینده و کارهای انجام نشده احساس سنگینی می کند. باید یک روز سکوت را سر بکشم و سبک شوم.