مگه حتماً باید مقصدی وجود داشته باشه؟ من همین که پرواز کبوترها رو تو آسمون ببینم، ریه‌هامو پر از عطر خاک بارون خورده بکنم و صدای موسیقی طبیعت رو بشنوم، حالم خوبه و همین برام کافیه.

لذت حس خنکای گذر آب از لای انگشت‌های پا، لمس لطافت گل‌ها و نوازش یک پرنده، شوق دیدن رنگین کمان بعد از بارون و هزار و یک جزئیات زیبای این جهان برای ادامه دادن من کافیه. 

من از حس عجیب مفید بودن، کمک کردن و لبخند نشوندن روی صورت دیگران، لذت می‌برم. 

من از این دنیا چیزی نمی‌خوام جز یه سفر پر از لذت و یه همسفر همدل و همراه. مقصد و انتها هر کجا که می‌خواد باشه؛ من مسیری به وسعت زیبایی‌های این جهان می‌خوام.