چقدر اهل درگیر شدن با چالش‌های جدیدی؟
چقدر بلدی از دوره های سخت و استرس زای زندگیت با حال خوب گذر کنی؟
من فقط میدونم بلدم یه هفته قبل از یه امتحان سخت، برم پاستل گچی که تو فکرش بودم رو بگیرم و مشغول کسب اولین تجربه م با کار کردن باهاشون بشم.
بلدم تو همون روز با یه رفیق، کلی خیابونا رو قدم بزنم، اونقدر که پاهام نای ادامه دادن نداشته باشه.
بلدم همه چیز رو بسپرم دست خودش و امروزمو که می‌تونست به بی‌رمغ ترین شکل ممکن بگذره، با خستگی اما کلی حال خوب، به آخر برسونم.
من تو خیلی چیزها هنوز نابلدم، ولی یاد گرفتم بگم بیخیال هر چی گذشت و هر چی ممکنه بشه، من حق دارم حالم خوب باشه و اگه هست، همین کافیه. کی می‌دونه فردا چی میشه؟
لذت هر چیزی به اینه که تو زمان درست خودش اتفاق بیفته، همون وقتی که ذوقش رو داری. دیر که بشه از دهن میفته!
تا دیر نشده بود، نذاشتم از دستم بره.