من درد از درون مردن، آتش گرفتن و به یک باره سطل آب یخی بر سرم خالی کردن را کشیدم. سعی کردم حرف دیگران برایم بی‌اهمیت باشد، اما از فکر آب شدن در جلوی چشم دیگران مردم و زنده شدم. من آدمی بودم که زیر بار شکست‌ها له شدم اما برخاستم. امروز هم باید برخیزم. باید به یاد بسپارم و فراموش کنم. باید پلی بسازم برای آینده.

من امروز را از دست دادم که فردا را جور دیگری داشته باشم.