- دوشنبه ۱۷ خرداد ۰۰
- ۲۲:۱۳
- ۱ نظر
همیشه از «گیر دادن» بدم میومده! اینکه بهم بگن اینکارو نکن، اونکارو بکن، درستو بخون و ... . حالا امروز درست در موقعیتی قرار گرفتم که خودم دارم این فعل رو انجام میدم! در تنش با خواهر کنکوریم بودم که هر دلیل مسخره ای پیدا می کنه برای وقت تلف کردن و در نهایت انتظار داره با آغوش باز این بیخیالی و اظهار ضعفش رو بپذیریم و بگیم فدای سرت ایشالله سال دیگه جای بهتر قبول میشی! ولی واقعاً چه معنی داره چنین انتظاری داشتن وقتی فرصت های الانش رو به بهانه ی رویاهای پوچ و شرایط بهتر افسانه ای که تو خیالش برای سال آینده داره، هدر میده! به عقیده من به کسی باید فرصت دوباره داد که بدونی در اولین فرصتش کوتاهی نکرده و صرفاً اشتباهاتی داشته که ازشون مطلع نبوده.
حتی الان اعتراف می کنم دلم می خواست به تذکرای مامانم در طول ترم برای درس خوندنم گوش می دادم و الان نزدیک امتحانات با این حجم از درس های نخونده مواجه نمیشدم. کاش کمی انتقاد پدیرتر بودم!
امیداورم روزی خواهرم هم بفهمه این نگرانی ها و به قولی گیر دادن ها برای خودش بوده، برای اینکه یه سال از جوونیش رو در ازای یه رویای خام از دست نده در حالی که همین الان هم میتونه با تلاش بیشتر و بازیگوشی کمتر به چیزی که میخواد برسه. نمی دونم ته این داستان چی میشه فقط امیدوارم خیر باشه برای همه مون.