به این فکر می‌کنم زندگی دختر یا پسر، پیر یا جوون و این چیزا سرش نمی‌شه. دوست داره سخت بگیره بهمون. به یکی کمتر، به یکی بیشتر. اما خیلی از این سختی‌ها رو خودمون برای هم می‌سازیم.

به عنوان یه دختر همیشه ترسی هست که همراهت باشه. از ترددهای تنهایی داخل شهر و بین شهر خودت و شهر دانشجوییت، حرف‌هایی که ممکنه حتی موقع پیاده قدم زدن بشنوی (با هر پوششی!) تا نگاه انتخاب‌گر و برانداز کننده‌ی دیگران. از ترس دیده نشدن توانایی‌هات و ضربه خوردن به جرم دختر بودن، تا محدود شدن در چهارچوب‌هایی که برامون ساختن. حتی تصور عشق رنگ صورتی بودن و موهای بلند و صدای ناز و ادا دار داشتن برای دختر و درک نکردن تفاوت‌ ویژگی‌ها و سلایقشون! 

زندگی برای همه‌ی ما سخت بوده و هست و خواهد بود. دوست ندارم دختر بودنم رو بهونه کنم برای شکست‌ها و ضعف‌هام و سختی‌های زندگی. دوست دارم فارغ از جنسیت، هم رو بشنویم و بفهمیم، بدونیم چه چیزهایی موجب رنج دیگری می‌شه و رنجی رو از شونه‌هاش برداریم.