دیدی یه وقتایی که تو فشار یه سری روزها و اتفاقاتی، کلی ایده به ذهنت میاد، کلی کار هست که دلت می‌خواد انجام بدی. همه‌ش می‌گی این چند روز تموم شه راحت شم می‌رم سراغ همه‌ی اون کارها. تک تکشون رو انجام می‌دم، با کلی ذوق و علاقه. از فشار که رها می‌شی همه ذوق و انرژیتم تموم شده! اون همه ایده و برنامه دود می‌شه می‌ره هوا. پاهاتو می‌ندازی رو هم و فقط می‌بینی که زمان داره می‌گذره.

الان تو چنین موقعیتی‌ام. امیدوارم فردا از اون فرداهایی نباشه که به خودم قول هزار و یک کار رو می‌دم و تهش فقط می‌گیرم می‌خوابم.

به امید اینکه چنین زنجیره‌ای رو این بار ادامه ندم.