وقتی بعد از یه روز دوندگی و تلاش، با کلی خستگی اما رضایت به شب می‌رسم دیگه نایی برای پاداش دادن به خودم ندارم. فرصتی برای قدردانی از خودم ندارم و فردا دوباره باید دوندگی رو از سر بگیرم. می‌ترسم روزها همین طور بگذره و یادم بره حواسم به دلم هم باشه، یادم بره یک ساعت بی‌فکر و دغدغه بودن یعنی چه. من تلاشمو می‌کنم که یادم نره، تو هم یادت بمونه هیچ چیز ارزش از بین بردن سلامتی و خنده هاتو نداره.