من یاد گرفته‌ام زندگی‌ام را بر پایه‌ی عقل و منطق بچینم. نه اینکه چیزی از عشق و احساس سرم نشود، نه! اما می‌دانم آن چه ما در داستان‌ها و شعرها و فیلم‌ها می‌بینیم گریز کوچکی به عشق است، تمام ماجرا نیست. در واقعیت، عشق همیشه پیروز ماجرا نیست؛ گاهی در برابر رنج‌ها شکست می‌خورد، رنگ می‌بازد، فرسوده می‌شود.

من پیرو تعادل‌م. عشقی که آمیخته با عقل باشد را می‌ستایم. با چنین عشقی می‌شود در سختی‌ها دوام آورد، می‌شود اوج گرفت، می‌شود دیوانه شد.

عشقی که فرسخ‌ها دور از عقل باشد برایم چون زبانه‌های آتش گداخته‌ایست که زیباست، اما زیبایی‌اش تنها به اندازه ارزنی از کل ماجراست.