طی مسئولیت‌هایی که قبول کردم باید یک سری مطالب با موضوع مشخص بنویسم اما اونقدر تمام فکر و ذهنم معطوف به برنامه‌ها و درس خوندنمه که انگار چشمه‌ی خلاقیت و ذوق و احساس مغزم خشکیده! روز به روز دارم رکورد ساعت مطالعه و تعداد تستم رو میشکنم و این عمیقاً منو سر کیف میاره. وقت برای از عشق نوشتن بسیاره اما چنین شب‌هایی که این چنین مسرور از تلاش‌هام باشم و بخوام ازش بنویسم کم پیش میاد.

گاهی باید نترسید و درگیر شد با تمام سختی‌ها و ترس‌ها، شیرینی غالب شدن بهشون خیلی دلچسب‌تر از نبود این سختی‌هاست.