درونم می‌سوزد. جای قلبم در سینه تنگ شده و با هر نفس فشاری بر روی قفسه سینه‌ام سنگینی می‌کند. شاید از عوارض قرصی باشد که برای سردردم خورده‌ام. اما خلاصه‌اش این است، من خسته‌ام. من حق خسته شدن و شناور ماندن روی آب را دارم. حق دارم نفس بگیرم، کمتر دست و پا بزنم، بایستم و مسیر پیش رو را از دیده بگذرانم. من خسته‌ام و خستگی جرم نیست.