یکی دو ساعت مونده بود به غروب، بعد چند دقیقه‌ی کوتاه دور هم بودن خانوادگی و چای خوردن، من تنها موندم روی بهار خواب. دراز کشیده بودم و به آسمون آبی صاف و روشن نگاه می‌کردم. هوا خیلی خوب بود، گاهی نسیم خنکی عبور می‌کرد. 
دو تا دستم قلاب شده، زیر سرم بود. رهای رها فقط نگاه می‌کردم، دلم نمی‌خواست به چیزی فکر کنم. تا اینکه به خودم اومدم و دیدم حواسم پرت اون نقطه‌های نورانی توی آسمونه. توی آسمون چیزی نبود، چشم‌های من آسمون صاف رو پر از نقطه‌های نورانی متحرک می‌دید. نقاط رو دنبال می‌کرد و یادش اومد از بچگی حواسش به این نقاط بوده و نمی‌دونه چین؟ 
اونقدر ذهنم درگیر شده بود که بلند شم و برگردم توی خونه. گوگل به دادم رسید و بعد از سال‌ها معما برام حل شد.
اون نقطه‌های نورانی متحرک، گلبول‌های سفیدن که توی مویرگ‌های شبکیه چشم در حال گذرن و نور آبی رو از خودشون عبور می‌دن. این عبور نور آبی باعث می‌شه ما اونها رو مثل نقاط نورانی توی میدان دیدمون ببینیم. به این پدیده BFEP می‌گن اگه دوست داشتید بیشتر درباره‌ش بخونید.