- شنبه ۱۵ شهریور ۹۹
- ۲۳:۳۰
- ۰ نظر
امشب رو نمیخوام فلسفه ببافم، قصه بگم، آسمون رو به زمین بیارم! میخوام از روزی بگم که گذشت و لحظه هایی که خودم ساختم! رنگ هایی که خودم روی صفحه ی سفید امروز پاشیدم و تصویری که از خنده ی توی چشم هام ثبت کردم! میخواستم امروز برام بی هیچ اتفاق خاص و غیر منتظره ای، فوق العاده و شادی بخش باشه، که شد!
من دستهامو دارم، خنده هامو دارم، شوخی هامو دارم، قلبی رو دارم که نذاشتم دوده و سیاهی، چرکینش کنه! من خودمو دارم و از وقتی فهمیدم چقدر دوسش دارم، هر وقت که بخوام یه روز عالی رو براش میسازم و منتظر هیچ کس نمیمونم .