امشب با خودم فکر می‌کردم که من دوستی و ارتباط گرفتن با افراد مختلف رو دوست دارم و در عین حال دلم می‌خواد مرموز بمونم، بقیه بیان سمتم، منو برای خودم، تفکراتم و چیزی که واقعاً هستم دوست داشته باشن. بخشی از من مشتاق به رفاقته و بخشی هم دلبسته‌ی تنهایی و فراری از جمعیت و افراد.

من خودم رو همین طوری پذیرفتم اما امشب به لحظه‌ای طلایی رسیدم که داشتنش رو مدیون رفاقت و دوستی‌ها هستم. اگه تا ابد از همه فرار می‌کردم هیچ وقت امشب و این لحظه رو نداشتم. باید با دو بخش متناقض وجودم به صلح برسم. من بیشتر از تنهایی محتاج ارتباطات و رفاقت‌های خوبم.