- چهارشنبه ۵ آبان ۰۰
- ۲۳:۵۰
- ۱ نظر
من گربهها رو خیلی دوست دارم، ظاهرشون خیلی برام فرقی نداره. اما امروز وقتی وسط حیاط با کلی پر پرنده و خونی که روی موزاییکها ریخته بود مواجه شدم، گربهای که میاد تو حیاطمون از چشمم افتاد!
من همیشه میدونستم گربهها وقتی بتونن بالاخره باید یه چیزی شکار کنن که غذا بخورن و زنده بمونن و با این علم دوستشون داشتم. امروز اما وقتی با چشمهای خودم دیدم قضیه فرق کرد!
شاید دوست داشتن خیلی از چیزها و حتی افراد هم همین طور باشه. با علم به عیوبشون دوستشون داریم اما وقتی با چشمهای خودمون میبینیم دیگه همه چیز مثل قبل نیست.