- چهارشنبه ۱۲ آبان ۰۰
- ۲۳:۵۵
- ۳ نظر
امروز به کافههایی فکر میکردم که نرفتم، به خیابونهایی که توش قدم نزدم، به عکسهایی که نگرفتم، به حرفهایی که نزدم.
من اینجا از تنهایی رو به پوسیدگی میرم، اما در عین حال از ورود آدمهای جدید به زندگیم، دوستیهای جدید و وقت گذروندن باهاشون میترسم.
من از اینکه حتی از طرف دوستیهای قدیمیم هم رونده شده باشم میترسم.
هم از تنها موندن ترس دارم، هم از آدمها. جدالی رو درونم حس میکنم و از انتهاش خبر ندارم.