- جمعه ۲۸ آبان ۰۰
- ۲۲:۵۰
- ۱ نظر
ما فکر میکردیم جهان از تنهاییمان بزرگتر است، اما هر جا که رفتیم تنهایی چمدانش را بست و همراهمان آمد. ما فکر میکردیم فاصله روزی تمام خواهد شد اما به هر سو که نزدیک شدیم، در سمت دیگر فاصلهای افتاد. ما فکر میکردیم غصهها هم خسته خواهند شد و پرچم سفیدشان را در هوا خواهند گرداند اما در جهان غصهها سفیدی بیمعنا بود. ما فکر میکردیم و فکرهایمان تمامی نداشت. قدری گام برداشتن لازم بود، قدری به جلو رفتن، تا بفهمیم زندگی همین است و مرهم زخمهای آن جز عشق چیزی نیست.
پ.ن: اینجا کمی از رنگهای امروز ببینید.