- سه شنبه ۹ آذر ۰۰
- ۲۱:۱۲
- ۰ نظر
اگر به اختیار من بود دستت رو میگرفتم و میبردمت به جهان خودم؛ بدون دردسر، بدون لحظهای وقت کشی. روبهروت مینشستم و در حالی که زانوهامو بغل گرفتم برات حرف میزدم. اونقدر که روز، شب بشه؛ غم، شادی بشه؛ صورتم خیس اشکهایی بشه که روی دلم سنگینی میکردن و نمیخواستم چیزی جز دستهای تو پاکشون کنه.
جهان من زیاد بزرگ نیست اما اونقدر هست که هرچقدر باهم قدم بزنیم و دنبال هم بدویم، تموم نشه.
تو جهان من هرجایی که تو ازش رد بشی، قشنگتر میشه.
دستت رو بهم میدی؟