- سه شنبه ۱۶ آذر ۰۰
- ۰۰:۰۰
- ۰ نظر
من تنها بودم ولی تنها نموندم. اونجا که به سیاهیها رسیدم، نور شبهامو پیدا کردم. اون همیشه بود و من نمیدیدمش. وقتی همه جا برام تاریک شد، دیدمش. اون عصبانیتم رو دید، اشکهامو دید، خندههامو دید، دیوونگیهامو دید و موند، پررنگتر از هر کس.
باعث شد بیشتر از همیشه به چیزهایی که خدا برام آماده کرده ایمان بیارم. من یه درونگرای خجالتی بودم که اگه خودم هم انتخابش میکردم شاید هیچ وقت جرئت نمیکردم بهش نزدیک بشم، اما اون از همون لحظه اول کنار من بود.
اون شادیِ بین غمهام بود و هست. رفیق دوستداشتنی من بود و هست.
پ. ن: به بهانه تولد رفیق صمیمی 🌠