به گذشته که نگاه می‌کنم و می‌بینم از پس چه روزهایی برآمده‌ام، چه سختی‌هایی را تحمل کرده‌ام، چه رنج‌هایی بر جانم گذشته است؛ دلم می‌خواهد خودم را در آغوش بگیرم. دستانش را بگیرم و بگویم چقدر مدیونش هستم. امروز اگر خوشحالم، برای رنج‌هایی ست که روزها پیش گذرانده‌ام.

رنج و درد و سختی‌های جدیدی از راه می‌رسند و من باز هم باید تاب بیاورم. به پاس روزهای گذشته، برای لبخند رضایت روزهای آینده. حتی اگر ندانم آینده چگونه خواهد بود، کاری جز تلاش و تحمل از دستانم ساخته نیست. باز ادامه می‌دهم.