- جمعه ۱۰ دی ۰۰
- ۲۳:۲۴
- ۰ نظر
امروز از صبح تا شب بارون میومد. هوا گرفته بود. نزدیک ظهر فضای پشت پنجره خاکستری نارنجی بود. دلم میخواست یه پتو دور خودم بپیچم و آهنگ گوش بدم، اما مجبور بودم درس بخونم و برنامه بریزم برای امتحانات که دیگه دارن از رگ گردن بهم نزدیکتر میشن. =))
میدونم این روزهای یکنواخت هم میگذره. قراره امتحانا به خوبی بگذره. اتفاقای قشنگی رخ بده. دلم روشنه و کاش این بار روزگار باهام راه بیاد.