من خوبم. می خندم. لبخند همیشگی ام گاهی تعجب برانگیز است! در عین تنها بودن، احساس تنهایی نمیکنم. با وجود عدم شناخت کامل، خودم را بیشتر از هر وقت دیگر دوست دارم. من شادم. از خنده هایم عکس میگیرم. اما دیگر نمیتوانم برایت آن عکسها را روانه کنم و با خود شیفتگی هایم سر به سرت بگذارم. دیگر در روزها و لحظه هایم نیستی اما نمی توانم منکر این لحظه ها که نبودنت ذوق لحظه ام را کور می کند، بشوم.

روزی گمان میکردم رفاقتمان بیشتر از اینها باشد، اما انگار دیگران بهتر ما را می دیدند و می دانستند انتهایش برای من، تنها برزخ همین لحظه های نبودن است.

دیگر به ادامه دادن فکر نمیکنم، فقط کاش کمی از این برزخ نصیب تو هم میشد. 

من خوبم. خوب تر از تمام دیروزها.