چند روز دیگر شکوفه‌های درخت آلوچه باز می‌شوند و فکر اینکه من در خانه نیستم و اولین شکوفه‌ی حیاط را نمی‌بینم غمگینم می‌کند.

وقتی برگردم همه‌ی شکوفه‌ها باز شده‌اند؟ نکند سرما بزنند و زرد و زار ببینمشان؟!
این روزها دغدغه‌های عجیب و غریبی برای خودم می‌تراشم. شاید برای فرار از اضطراب تغییر یکباره و بی‌خبر شرایط.
با تمام این‌ها ترجیح می‌دهم این دو سه روز به سرعت بگذرد و خودم را وسط معرکه ببینم، آن وقت ترسش کمتر است تا اینجا بیرون از گود و بلاتکلیف.

پ. ن: وقتی یکهو می‌گویند از شنبه کلاس‌های دانشگاه حضوری تشکیل می‌شود.