حس غریبی دارم. به فردا فکر می‌کنم. به صبح، به قطار، به جاده، به تنهایی. تا جایی که یادم میاد قبلاً موقع رفتن این احساس رو نداشتم و دلیل این حس غریب رو نمی‌فهمم. باید خودمو جمع و جور کنم. پاشم وایسم و ادامه بدم. خوب می‌گذره همه چی، باید خوب بگذره.