- پنجشنبه ۲۶ اسفند ۰۰
- ۲۳:۲۷
- ۰ نظر
شب گذشته به خانه برگشتم. با آمدنم باران گرفته بود. تمام شهر خیس بود. شیشههای ماشین بخار گرفته بود و نورهای رنگارنگ محو شده به استقبالم آمده بودند. آهنگهایی که سالها از شنیدنشان برایم گذشته بود پخش میشد و من لبخند میزنم. دلم تنگ شده بود و حالا هم باز دلتنگم. دلتنگیهای من تمام شدنی نیست، تنها از شکلی به شکل دیگر تغییر میکند.