- سه شنبه ۳۰ فروردين ۰۱
- ۲۳:۵۱
- ۰ نظر
دیدن خوشیهای بقیه از دور برام عجیب بود. نمیتونستم بفهمم گرفتن یه دسته گل از کسی که دوسش داری چه حسی داره! منطق ذهنم میگفت خشک یا پلاسیده میشه و حیفه.
نمیتونستم بفهمم شمع چیدن روی میز و برنامه ریختن برای خوشحال کردن کسی که دوسش داری یعنی چی! منطق ذهنم میگفت همین کنار هم بودن کافی و قشنگه.
الان اما دیگه دو دو تا چهارتای مغزم تموم شده. من عمیقاً خوشحالم چون میدیدم چقدر برات ارزشمند بوده امشب و این خندهها که روزها و ساعتها درگیرش بودی. خندههای من تموم شدنی نیست چون تو دلیلش بودی. باعث شدی چیزهایی رو تجربه کنم که فکرشم نمیکردم. باعث شدی چیزی رو توی قلبم حس کنم که فکر میکردم خیلی ازش دورم. من به خاطر تو، به عشق نزدیکم. ❤️