من خیلی می‌شنیدم از بقیه که تو آدم خوبی نیستی؛ یا حداقل آدم مناسب من نیستی. اما می‌گفتم نه، بقیه هر چی می‌خوان بگن! من دوسش دارم و این کافیه. اما نبود. همشون درست می‌گفتن. ما آدم مناسب هم نیستیم اما من باز هم دوستت داشتم، با قبول فاصله، با قبول دیدن چند تا عکس. این انصاف نبود و حالا می‌ترسم. چطور اون حسی که می‌گفتم همیشه هست، بی‌قید و شرط، حالا داره تبدیل به یه حس دیگه می‌شه. شاید هیچ همیشه‌ای وجود نداره.