- يكشنبه ۲۷ مهر ۹۹
- ۲۳:۱۳
- ۰ نظر
برای تو هم پیش آمده روزهایی که هر کاری میتوانی بکنی غیر از تمرکز کردن! در کنار عذاب وجدان انجام وظایفت، دلت جای دیگری ست! ذهنت جای دیگر!
هر کاری کردم نمیشد. یا از رکود به خواب میرفتم یا از شوق و هیجان درونم یک جا بند نبودم. چنین روزهایی کم پیش می آید. بسیار نادرند. در چنین روزهایی گویی مست از خواب برخاسته ای! مستی اش از سرت نمی افتد! می خندی از تهِ دل، شاد میشوی از عمقِ وجود، حتی با مسخره ترین چیزها!
روز تمام می شود و در تمامش تو یک بیهوده ی سرخوش بودی! حال، وقت بیداری عقل است و دیدن دست های تهی.
ترس وجودت را می گیرد. نکند فردا هم در جمع تهی دستان باشی!