این روزها زمزمه ی صدایت در گوش من، خود به تنهایی، تمام جانم را در حرارت و شوق می اندازد! چه رسد به اینکه طنین صدایت، واژه هایت، در میان ساز ها به رقص آید و من سر تا پا گوش شوم برای شنیدن نوای نغمه خوانیت؟!

دیوانگی در من دوباره به جوشش در آمد و دوباره و دوباره از خاطرم گذشت که به چه سان، فراتر از مرز تن، فراتر از جسم و کالبد، من شیفته ی روحت بودم. اشتیاقی فراتر از تمایلات گذرا برای در آغوش کشیدنت داشتم، برای حل شدن در تو، یکی شدن با تو !