جای تموم افکار آشفته ی روزهای گذشته الان آرومم، زندگی روی رواله، مژده ی تولد میاد، آفتابگردونا بهمون میخندن، دوستی های حقیقی مشخص میشن و غیره غیره.

میخوام بنویسم " نباید بابت شادی هام توضیحی به کسی بدهکار باشم"
بهش فکر میکنم، آیا باورش دارم؟
اینو برای بقیه هم پذیرفتم؟
چرا سختش میکنم؟ چرا نمیگذرم از کنار چیزهایی که کندوکاو بیشتر دربارشون و فکر کردن بهشون، آرامش رو ازم میگیره؟
من، تو، او، ما، هر کدوم به طریقی شادیم و این فعل شاد بودن از هر چیز مهم تره.
از چی بنویسم دیگه کلمه ها هم این بار کوتاه اومدن. بیا فقط بخندیم :)