وقتی با حس لامسه به درد ناآشنایی برمی‌خورم، به یه کبودی که اولین باره می‌بینمش و نمی‌دونم کی و کجا ضربه خوردم، حس غریبی بهم دست می‌ده. این کبودی و درد برام ارزشمنده، نشونه‌ی ضعف نیست، نشونه‌ی بی‌مهابا بودن و غرق در زندگی بودنه که نفهمیدم کی و کجا و از کی ضربه خوردم، موقع بستن چمدون بوده یا وقتی تک و تنها اونهمه وسیله رو جا به جا می‌کردم. این کبودی‌ها برای من ردی از زیبایی‌ان.