حرف حرف حرف

هر بار که باهات حرف می‌زنم دلم نمی‌خواد حرفامون تموم می‌شه. می‌خوام به زور یه چیزی پیدا کنم برای گفتن، می‌خوام صداتو بشنوم، برای تو حرف بزنم و هیچی رو دلم نمونه که تو نمونی. اگه قرار باشه روزها تو یه اتاق حبس شیم و هیچ کاری جز حرف زدن نتونیم انجام بدیم من هیچ وقت خسته نمی‌شم. حرف زدن با تو خیلی خوبه، حتی برای من کم حرف. 

یادآوری

توی زندگی، روابط، دوستی‌ها، خاطرات و... بدی‌ها بیشتر و قوی‌تر به یاد می‌مونن. مثل اون خاطره بده که هیچ وقت از ته ذهنت پاک نمی‌شه، مثل حرف ناخوشایندی که شنیدی و چربید به تموم لحظات خوب روزت، مثل بحث و ناراحتی‌هایی که بیشتر تو چشم می‌مونن تا خاطره‌های خوبی که داشتیم و غیره و غیره.
برای همین گاهی لازمه برگردی و روزهای خوش گذشته رو به یاد بیاری، یادت بیاد اون روز هوا چقدر خوب بود، چقدر خندیدی و از خنده اشک از گوشه‌های چشمت جاری شد. باید به یاد بیاری چقدر راه اومدی تا به اینجا برسی، چقدر لحظه‌های خوبی رو تجربه کردی و ارزش تحمل سختی‌ها رو داشته.

به امید روزهای بهتر

روزهای پراسترس و پرمشغله‌ای رو در پیش دارم و هرچی جلوتر میرم خسته‌تر می‌شم. باید به خوبی بگذرونم این روزها رو تا روزهای بعدش رو با خیال آسوده به خودم و رویاهام برسم. آسون نیست اما می‌تونم از پسش بربیام. به امید روزهای بهتره که ادامه می‌دم.

مسیر مشترک

همراه داشتن تو هر مسیری دلگرم کننده‌ ست، داشتن یه مسیر مشترک و تنها نبودن می‌تونه خیلی از ترس‌ها رو کم کنه، نگرانی‌ها رو تعدیل کنه و پیمودن راه رو لذت بخش‌تر.

اینکه این روزها چندین همراه دارم تو یه مسیر مشترک باعث می‌شه راحت‌تر پیش برم. درس خوندن سخته، تو هر مقطع و هر سنی، اما وقتی کسایی که در روز باهاشون در ارتباطی و حرف می‌زنی تو همین مسیر باشن، تحملش رو راحت‌تر می‌کنه و حتی پیمودنش رو لذت بخش‌تر. 

تولدت مبارک 💙

داشتن تو داشتن یه دنیا حس خوبه، بودن تو مثل بوی نم بارونه. ریشه دووندی توی روح و تنم. بمون و بذار دست‌های سرد و خشکم تو دست‌های تو سبز بشه. تولدت مبارک پناه من. 

قدر خودت رو بدون

کاش بیشتر قدر خودم رو می‌دونستم. به گذشته که نگاه می‌کنم کلی دلیل برای افتخار کردن به خودم پیدا می‌کنم. کلی شکست داشتم اما کلی ویژگی‌ها و کارهای متفاوت هم داشتم که با دیدنشون لبخند روی لب‌هام بشینه.

باید روزی چند بار تو گوش خودم بخونم که توانایی‌های من فراتر از چیزیه که فکر می‌کنم. تمام استعدادهای من ارزشمنده و نباید سرسری از کنارشون رد بشم. باید بیشتر قدر خودم رو بدونم. 

تو خود نوری

تو نور زندگی منی، پناهمی وقتی هیچ کس حواسش به من نیست. با دیدنت تازه می‌فهمم چقدر دلتنگ بودم و خبر نداشتم. تو هیچ وقت دور نیستی از من، همیشه اینجایی، حل شده در روحم. 

آزاردهنده

امروز بدون اینکه اراده کنم یا حتی بدونم چرا، بهت فکر می‌کردم. برام آزاردهنده نبود چون می‌دونستم باید باهاش کنار بیام که دیگه جایی توی زندگی هم نداریم اما شنیدن اسمت کافی بود تا ضربه‌ی نهایی رو بخورم. تو اوج حال بد و خستگی آخر شبم دیوونه‌تر بشم. من دیوونه بودم که روزهامو به چیزی گره زدم که می‌دونستم مال من نیست، حتی شبیه من نیست! می‌شناختمت بیشتر از اینکه تو منو بشناسی، بهت فکر می‌کردم بیشتر از اینکه تو به من فکر کنی. می‌دونستم آخر ماجرا منم که خسته می‌شم و میرم چون تو هیچ وقت نیومدی که بخوای بری. 

من توی زندگیت چی بودم؟ یه تیکه پازل ساده‌ی بی‌طرح که راحت از کنارش رد شدی؟ اصلاً حواست هست نبودنم یه جای خالی کنارت می‌سازه که جز با من پر نمی‌شه؟

تو قشنگی

تو قشنگی مثل قطره‌های شبنم روی گلای باغچه، مثل رد آفتاب رو دیوارای خونه، مثل رنگ صورتی و بنفش آسمون دم غروب، مثل صدای چهچهه‌ی پرنده‌های آوازه‌خون.

بودنت مثل وزیدن باد لای موهامه، منو به یه دنیای دیگه دعوت می‌کنه. دنیایی که توش هوا بهتره، آسمون آبی‌تره، درخت‌ها سبزترن و من خوشحال‌ترم. 

دنیای این روزای من

دنیای این روزای من با حساب شمارش دقایق و صفحات می‌گذره، با فکر اینکه با چه آمادگی‌ای می‌تونم خودم رو به امتحانات برسونم، چقدر می‌تونم بهتر باشم از گذشته‌ی خودم. کاش این بین فضایی توی ذهنم باقی بمونه برای بیشتر فکر کردن و بیشتر نوشتن. 

اینجا به رسم هر شب مینویسم ، حتی اگر کلمات مطابق میل من به نخ کشیده نشوند !
موضوعات