- چهارشنبه ۱۴ مهر ۰۰
- ۲۱:۳۷
- ۰ نظر
یه روز که الان یادم نیست دقیقاً کی بود، یه ایده اومد تو سرم و رفتم دنبالش. آدمی نیستم که راضی بشم فکر و ایدههام خیلی راحت خاک بخورن، سعی میکنم عملیشون کنم حتی اگه به شکست منجر بشن. یه چیزی که برام تجربه شد تو این مدت این بود که جز خودم هیچ کس به این ایدهها اونقدر اهمیت نشون نمیده، اگه از کسی کمک بخوام کسی به اندازه من وقت نمیذاره و نتیجهش این میشه که پشیمون میشم از هر چی کمک خواستنه. ترجیح میدم کند پیش برم و تنها برم اما با خیال راحت و آروم که اگه کوتاهیای هم رخ میده به خاطر شرایط سنگین روزهامه نه بیاهمیتی یک فرد دیگه نسبت به رویای من.
چیزی که امروز بهش رسیدم اینه که این تنها رفتن قراره خیلی سخت باشه، یه روزهایی باید درجا زد، یه روزها شاهد افت و سقوط بود. اما لحظههای قشنگ پیروزی هم وجود داره، نه؟ حتی مسیر هم گاهی خیلی قشنگ میشه. پس دلم رو به همینها خوش میکنم و ادامه میدم.