+ این مطلب شاید ارزش ادبی نداشته باشد اما برای من ارزش یادآوری دارد .
گاهی لازمه نگاهی به گذشته بندازیم تا یادمون نره از کجا به کجا رسیدیم و مسیر زندگی ، ما رو تبدیل به چه کسی کرده . به گذشته ام فکر میکردم . در یک دوره ی سنی ، عکس های محدودی از من وجود داره ! فراری بودم از دوربین ، از خودم ، از چهره ام ، از کسی که بودم . خلاصه بخوام بگم اعتماد به نفسم به صفر میل میکرد . اما الان نمیدونم دقیقاً چطوری به این رسیدم که نه تنها از دوربین ها فراری نیستم که مشتاقم برای ثبت کردن روزهام در قاب عکس ها . از خودم و کسی که هستم ، خجالت نمیکشم و قبول کردم خودم رو همون طور که هستم . جزئیات زیبای خودم رو پیدا کردم ، شاید بهتره بگم بهم یادآور شدن ! دست ها و انگشتهای ظریفم ، گوش های زیبام ، ترقوه ی جذابم =))) با اجزای صورتم هیچ مشکلی ندارم . و از همه مهم تر اعتماد به نفس کافی و لازم برای بدون آرایش ظاهر شدن در خارج از فضای خونه رو دارم . چیزی که دیدم خیلی ها ندارن . نمیدونم چی شد که به این جا رسیدم اما راضیم و نمیخوام یادم بره امروز در چه نقطه ای هستم و هیچ دلم نمیخواد این احساس شاید متمایل به خودشبفتگی رو از دست بدم :)))
هنوز کلی راه برای رفتن دارم . اینکه روزی به نقطه ای برسم که از حرف زدن و بیان کردن هر چیزی که توی ذهنم میگذره ، رو به روی جمع ، نترسم . بتونم بدون تپق یا احساساتی شدن در مواقع حساس و جدی حرف بزنم . با اعتماد به نفس قدم بردارم . نترسم که دیگران بابت هر رفتار من چی تو ذهنشون میگذره یا پشت سرم میگن . توانایی ها ، مهارت ها و استعداد هام رو بیشتر از الان باور داشته باشم و ...
یک شبه درست نمیشن اما همون طور که قبلا تونستم باز هم میتونم .
من همون کسیم که تو سن کم جلوی کلی آدم نمایش اجرا میکردم . برای بچه ها شعر میخوندم و با همه به راحتی ارتباط برقرار میکردم . نمیدونم چی شد که هر چی بزرگ تر شدم اینها رو از دست دادم و گوشه گیر تر و ساکت تر شدم ، اما دوباره به دستشون میارم .